یاد من باشد؛ فردا دم صبح؛ جور دیگر باشم مهربان باشم با مردم شهر و فراموش کنم هرچه گذشت خانه ی دل؛ بتکانم از غم و به دستمالی از جنس گذشت؛ بزدایم دیگر؛ تار کدورت از دل مشت را باز کنم؛ تا که دستی گردد و به لبخندی خوش دست در دست زمان بگذارم یاد من باشد؛ فردا دم صبح؛ به نسیم از سر صدق سلامی بدهم بذر امید بکارم؛ در دل لحظه را دریابم؛ من به بازار محبت بروم فردا صبح مهربانی عرضه کنم؛ یک بغل عشق از آنجا بخرم یاد من باشد؛ فردا حتما به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم...