یک فنجان چای و نیم خط دانستنی

شجاعت همیشه غُرش نمیکند ! گاهی شجاعت صدایی خاموش است در انتهای روز که می گوید : فردا دوباره "سعی" خواهـم کرد.

یک فنجان چای و نیم خط دانستنی

شجاعت همیشه غُرش نمیکند ! گاهی شجاعت صدایی خاموش است در انتهای روز که می گوید : فردا دوباره "سعی" خواهـم کرد.

یک فنجان چای و نیم خط دانستنی

یاد من باشد؛ فردا دم صبح؛ جور دیگر باشم
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هرچه گذشت
خانه ی دل؛ بتکانم از غم
و به دستمالی از جنس گذشت؛ بزدایم دیگر؛ تار کدورت از دل
مشت را باز کنم؛ تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد؛ فردا دم صبح؛ به نسیم از سر صدق سلامی بدهم
بذر امید بکارم؛ در دل
لحظه را دریابم؛ من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی عرضه کنم؛ یک بغل عشق از آنجا بخرم
یاد من باشد؛ فردا حتما به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم...

طبقه بندی موضوعی

شعر دو کاج (نسخه قدیمی و جدید)

چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳، ۰۷:۵۵ ب.ظ

 

دو کاج(نسخه قدیم)

 


در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده ، دو کاج ، روییدند
سالیان دراز ، رهگذران
آن دو را چون دو دوست ، می دیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تامّل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی
مردم آزار ، از تو بیزارم
دور شو ، دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟
بینوا را سپس تکانی داد
یار بی رحم و بی محبت او
سیم ها پاره گشت و کاج افتاد
بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط ، دید آن روز
انتقال پیام ، ممکن نیست
گشت عازم ، گروه پی جویی
تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم
راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگ دل را نیز
با تبر ، تکه تکه ، بشکستند

 


شاعر: محمد جواد محبت
 

 

***

 


دو کاج (نسخه ی جدید)

 


در کنار خطوط سیم پیام ،خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران ،آن دو را چون دو دوست می‌دیدند
روزی از روزهای پائیزی ،زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاجها به خود لرزید،خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا ،خوب در حال من تأمل کن
ریشه‌هایم ز خاک بیرون است،چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی
دوستی را نمی برم از یاد،
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد.
مهر بانی بگوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد،
کاج آسیب دیده ی ما هم
کم کمک پا گرفت و سالم شد.
میوه ی کاج ها فرو می ریخت
دانه ها ریشه می زدند آسان،
ابر باران رساند و چندی بعد
ده ما نام یافت کاجستان ...

 


شاعر: محمد جواد محبت
 

  • فاطیما

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی