یک فنجان چای و نیم خط دانستنی

شجاعت همیشه غُرش نمیکند ! گاهی شجاعت صدایی خاموش است در انتهای روز که می گوید : فردا دوباره "سعی" خواهـم کرد.

یک فنجان چای و نیم خط دانستنی

شجاعت همیشه غُرش نمیکند ! گاهی شجاعت صدایی خاموش است در انتهای روز که می گوید : فردا دوباره "سعی" خواهـم کرد.

یک فنجان چای و نیم خط دانستنی

یاد من باشد؛ فردا دم صبح؛ جور دیگر باشم
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش کنم هرچه گذشت
خانه ی دل؛ بتکانم از غم
و به دستمالی از جنس گذشت؛ بزدایم دیگر؛ تار کدورت از دل
مشت را باز کنم؛ تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش دست در دست زمان بگذارم
یاد من باشد؛ فردا دم صبح؛ به نسیم از سر صدق سلامی بدهم
بذر امید بکارم؛ در دل
لحظه را دریابم؛ من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی عرضه کنم؛ یک بغل عشق از آنجا بخرم
یاد من باشد؛ فردا حتما به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم...

طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

۲۳
دی
۹۳

همیشه و در تمامی مراحل ایجاد و طراحی شبکه شما بایستی به عنوان مدیر شبکه مبحث Redundancy یا سرورهای جانبی برای زمان های اضطراری را در نظر داشته باشد و سرورهایی را به عنوان سرور پشتیبان در شبکه خود داشته باشید ، در ساختار اکتیودایرکتوری نیز شما می توانید با استفاده از قابلیتی به نام Additional Domain Controller در ویندوز سرور 2008 از کلیه اطلاعات موجود بر روی دامین کنترلر اصلی خود یکی کپی برابر اصل تهیه کرده و در مدار شبکه قرار دهید ، این امر باعث می شود که شما به هنگام از دست دادن سرور اصلی بتوانید از سرور جانبی استفاده کنید و در ضمن از همین سرور به عنوان تقسیم بار کاری سرور اصلی نیز مورد استفاده قرار دهید ، برای ایجاد یک Additional Domain Controller شما بایستی ابتدا یک دامین کنترلر داشته باشید ، در مقاله های قبلی در خصوص نحوه ایجاد یک دامین کنترلر در ویندوز سرور 2008 صحبت کردیم حال از همان دامین کنترلری که در مقاله قبلی راه اندازی کردیم یک Additional Domain Controller می گیریم ، برای درک بهتر موضوع مراحل زیر را به ترتیب انجام دهید :

مراحل نصب Additional Domain Controller

  • فاطیما
۱۷
دی
۹۳

 

دو کاج(نسخه قدیم)

 


در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده ، دو کاج ، روییدند
سالیان دراز ، رهگذران
آن دو را چون دو دوست ، می دیدند
روزی از روزهای پاییزی
زیر رگبار و تازیانه ی باد
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تامّل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی
مردم آزار ، از تو بیزارم
دور شو ، دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟
بینوا را سپس تکانی داد
یار بی رحم و بی محبت او
سیم ها پاره گشت و کاج افتاد
بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط ، دید آن روز
انتقال پیام ، ممکن نیست
گشت عازم ، گروه پی جویی
تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم
راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگ دل را نیز
با تبر ، تکه تکه ، بشکستند

 


شاعر: محمد جواد محبت
 

 

***

 


دو کاج (نسخه ی جدید)

 


در کنار خطوط سیم پیام ،خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران ،آن دو را چون دو دوست می‌دیدند
روزی از روزهای پائیزی ،زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاجها به خود لرزید،خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا ،خوب در حال من تأمل کن
ریشه‌هایم ز خاک بیرون است،چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی
دوستی را نمی برم از یاد،
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد.
مهر بانی بگوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد،
کاج آسیب دیده ی ما هم
کم کمک پا گرفت و سالم شد.
میوه ی کاج ها فرو می ریخت
دانه ها ریشه می زدند آسان،
ابر باران رساند و چندی بعد
ده ما نام یافت کاجستان ...

 


شاعر: محمد جواد محبت
 

  • فاطیما
۱۷
دی
۹۳

اتوبوس با سر و صدای زیادی در حرکت بود. یکی از مسافران پیرمردی بود که دسته گل سرخ بسیار زیبایی در دست داشت.

 




نزدیک او دختر جوانی نشسته بود که مرتب به گل های زیبای پیرمرد نگاه می کرد.
به نظر می رسید از آنها خیلی خوشش آمده است.
ساعتی بعد اتوبوس توقف کرد و پیرمرد باید پیاده می شد.
پیرمرد بدون مقدمه چینی دسته گل را به دختر جوان داد و گفت:
مثل این که شما گل رز دوست دارید .فکر می کنم همسرم هم موافق باشد که گل ها را به شما بدهم.به او خواهم گفت که این کار را کردم.
دختر جوان گل ها را گرفتخیلی خوشحال شده بود . پیرمرد پیاده شد و اتوبوس دوباره به راه افتاد
دختر جوان که بیرون را نگاه می کرد ؛ پیرمرد را دید که وارد قبرستان کنار جاده شد.

 



بهترین و زیباترین چیزهای دنیا را نه می توان دید و نه می توان لمس کرد ،  باید در درون احساسشان کرد.

  • فاطیما
۱۶
دی
۹۳

 

 

گروه سرگرمی روزنه

 

آدم‌های امن، همان‌ها که همه چیز می‌توانی بهشان بگویی... بدون اینکه قضاوت یا تحقیرت کنند میتوانی کنارشان احساس بودن کنی

اینها تا لباسی تازه تنت ببینند نمی‌پرسند از کدام مغازه خریدی؟ مارکش چیه؟ چند خریدی؟
می‌گویند: چقدر قشنگه، بهت می‌آید، من عاشق این جنس ژاکتم.

از سفر که برگردی
نمی‌پرسند کجا رفتی؟ با کی و چرا رفتی؟ اسم هتلش؟ چه‌قدر هزینه شد؟
می‌گویند :خوش گذشت؟ سرحال شدی؟

ماشین تازه بخری
نمی‌پرسند نو است یا دست دوم؟ از کجا خریدی؟ نقد یا قسطی؟ چند خریدی؟
می‌گویند راحتی باهاش؟... خوبی این ماشین اینه که

دانشگاه قبول شوی
نمی‌پرسند کدام دانشگاه؟ شهریه‌اش چه قدره؟ وای چقدر دوره!
می‌گویند چه رشته‌ای به سلامتی؟ این رشته بازار کار خوبی دارد، اگر تلاش کنی.

مشغول کاری تازه‌ شوی
نمی‌پرسند حقوقت چه قدره؟ اسم شرکتش چیه؟ جایش کجاست؟
می‌گویند شغلت را دوست داری؟ صاحبکارت یا همکارهایت آدم‌های خوبی هستند؟ این‌جور شغل‌ها جای پیشرفت دارد.

کسانی که فقط خود خود خودت هستی که براشون مهمی

زندگیت سرشار از دوستان امن

  • فاطیما
۱۶
دی
۹۳

وقتی می‌شود فاصله گرفت بیهوده نمی‌جنگم! چرا باید بیهوده جنگید برای چیزهایی که مطمتنی نمی‌توانی تغییرشان بدهی؟ برای آدم‌هایی که سخت به باورهای خودشان چسبیده‌اند و زمانی که  از خودت، از تفکرت می‌گویی با پوزخندی نگاهت می‌کنند...

وقتی می شود دقایق عمرت را با ادم‌های خوب بگذرانی چرا باید لحظه‌هایت را صرف ادم‌هایی کنی که یا دل‌های کوچک‌شان مدام درگیر حسادت‌ها و کینه‌ورزی‌های بچه‌گانه‌اند.....
 
یا مدام برای نبودنت... برای خط زدن‌ات تلاش می‌کنند؟
 
چرا وقتی می‌شود به این آدم‌ها خندید و از کنارشان گذشت  چرا بایستم و ثانیه‌های عمرم را صرف جنگیدن با بی‌ارزش‌ترین فکرها کنم؟!

نه...همیشه جنگیدن خوب نیست!
من همیشه جنگیده‌ام تا شاید بتوانم چیزی را عوض کنم...
 
همیشه جنگیده‌ام برای چیزهایی که پیش وجدان خودم سربلند باشم!
 
اما این روزها خوب فهمیده‌ام که با آدم‌های کوته‌نظر... ادم‌های حسود... نباید جنگید!
این روزها فهمیده‌ام برای اثبات دوست داشتن نباید جنگید!
برای به‌دست آوردن دل ادم ها نباید جنگید!
برای اصلاح دل کسی که کینه‌ورزی می‌کند نباید جنگید!
برای اثبات خوب بودن حتی نباید جنگید!
بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست می‌آیند بی‌ارزش می‌شوند!


این روزها نسخه فاصله گرفتن را می پیچم برای هر کسی که رنجم می دهد!
برای هر کسی که با حسادت های بچه گانه اش آرامشم را به هم می ریزد!


از آدم هایی که زیاد دروغ می گویند فاصله می گیرم !
از ادم هایی که زیاد ظلم می کنند فاصله می گیرم!
از آدم هایی که حرمت دل دیگران را نگه نمی دارند فاصله می گیرم..


با حقارت بعضی دل ها نباید جنگید باید نادیدشان گرفت و گذشت... 


این را مدام با خودم تکرار می‌کنم و می‌گذرم از کنار آدم‌هایی که دست دادن‌های گرم‌شان، هرگز حسادت چشم‌های‌شان را از یادم نمی‌برد .

 می‌بخشمشان .......................... نه به خاطر این که مستحق بخششند ... نه
 
تنها به این خاطر که من مستحق آرامشم!

  • فاطیما
۱۶
دی
۹۳

  • فاطیما